جانم زبند مردم دنیا بریده است
فارغ از قیل و قال جهان آرمیده است
خدمتگزار خلق دلم بود سالها
از بسکه رنج دید از آنها رمیده است
هر چند گشته است دلم در هوای مهر
عمری گذشت و مهرشناسی ندیده است
دیدم به راستی که به شر است این بشر
از باغ مردمی گل خیری نچیده است
هر دم خیال دیگر و فکری دگر کند
در هر چه گفته اند به وی یا شینده است
در عهد خویشتن نبود پای بنداز آن
هر کس به هر کجا به هوایی پریده است
نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/8/14 ساعت 9:32 صبح)